غار تجدید نظر
← وقتی که شما مسن تر از استادان خود رادکتری - طرح B →
غار تجدید نظر
ارسال شده در تاریخ 28 اکتبر 2019توسط پت تامسون
jean-gerber-UsogoOaTVuw-unsplash.jpg
خوب ، کتاب فعلی من تقریباً تمام شده است اما روز دیگر تعجب کردم که چرا نوشتن کتاب هرگز آسان نمی شود.
من کتابهای زیادی نوشتم. این یکی در واقع بیست و چهارم است ، گرچه حدود هشت مورد از آنها مجموعه ویرایش شده اند. همانند یک مونوگرافی یا کتاب تجارت نیست - اگرچه اشتباه نکنید ، ویرایش هنوز کار سختی است ، اما متفاوت است.
با این حال این کتاب احساس می کند بسیار سخت تر از برخی دیگر است.
من فکر می کنم دلیل این امر است که قبل از شروع کار بر روی آنها ، برخی از کتاب ها قلمرو شناخته شده بودند. آنها قبلاً کارگاه های کارگاهی یا تدریس یا مجموعه ای از گزارش ها و مقالات کنفرانس از قبل موجود بودند. سایرین ، مانند موردی که من الان انجام می دهم ، همه کارهای جدید هستند. همه جدید بنابراین ، وظیفه نوشتن نه تنها در مورد رسیدن به مطالب جدید ، بلکه ساختن یک استدلال جدید ، هماهنگ و منطقی و هم اقناعی است.
احتمالاً این کتاب برخلاف نوشتن یک پایان نامه نیست.
من واقعاً خیلی دیر روی این کتاب کار کردم و این کمکی نکرد. مجبور شدم پیش نویس را به ناشر ارسال کنم. من همزمان با نوشتن تحقیقات زیادی انجام داده ام و واقعاً در یافتن فضای خاطرات برای جمع آوری نسخه خطی تلاش کردم. بنابراین چیزی که من فرستادم خیلی کم تحمل شد. وسط کتاب - همان جایی است که من گزارش واقعی تجربی را که انجام داده بودم گزارش می کردم - کاملاً خوب بود. با این حال ، پر کردن و خیاط کردن مواد لازم نیست خراشیده شود. در فصل های صحنه توضیحات بیش از حد وجود داشت و استدلال کمی گم شد. پایان آن بد شد و پیامدهای استدلال به اندازه کافی قوی نبودند.
آیا این کمی آشنا به نظر می رسد؟ تعجب آور نیست اگر این اتفاق بیفتد ، زیرا اینها مشکلاتی هستند که اغلب در پیش نویس های یک پایان نامه نیز مشاهده می شوند. مواد در آنجا و عمدتاً به ترتیب صحیح هستند ، اما فقط به اندازه كافی مورد تجسس و اصلاح قرار نمی گیرند. آنچه که نیز مشهور است ، مطمئنم ، کارهایی است که من اکنون انجام می دهم تا نسخه خطی تمام شود.
اصلاح و پالایش کار ساده ای نیست. آنها می توانند روی بدن ، احساسات و عقل سخت باشند.
من به خصوص به عنوان کسی که در مورد نوشتن می نویسد ، مبهم و شرمنده بودم که اثر پیش نویس من را به شکلی کاملاً آشکار و ناقص برای خوانندگان بیرون ببرد. من باید بگویم که آنها عموماً مهربان بودند ، و امیدوارم که آنها از اینکه نسخه نهایی نسبت به نسخه ای که مشاهده کرده اند به چه شکلی منتقل شده اند ، خوشحال هستند.
اما رسیدن به این نقطه؟ خوب.
من خودم را پیدا کرده ام که بیدار می شوم نیمه راه شب. من مجبور شده ام كه دوباره یك نوت بوك را كنار تختخواب نگه داشته باشم ، نشانه ی مطمئنی است كه تفكر سنگین ادامه دارد ، خواه من آگاهانه خواهان آن باشم یا نه. من خوابم و بعد آمده ام ، می دانم که وقتی باید خواب باشم بیدار هستم ، و در واقع بازنویسی می کنم. من جملات کاملاً در ذهنم تشکیل داده ام ، جملاتی برای بخشی که قرار است آن روز بنویسم. یا من از خواب بیدار می شوم که چگونه آن بیت های مشکل ساز را برطرف کنم. و خوشبختانه ، من در دو مورد از خواب بیدار شده ام که می دانم چگونه از ابتدا و پس از آن پایان دهیم.
من نمی توانم کارهای تخیلی بزرگی را برای سفارش انجام دهم ، و گاهی اوقات بسیار ترسناک اتفاق افتاده است که من فکر کرده ام که آیا واقعاً وظیفه خود را بر عهده دارم یا خیر. از خواب بیدار یا می خوابم ، هنوز هم می توانم وحشت خوبی از چشم انداز عدم امکان اصلاح کتاب داشته باشم.
برخی ممکن است این پدیده تحمیل کننده ترس را بنامند - اما فکر نمی کنم اینگونه باشد. فقط این است که فکر کردن و نوشتن چیزهای جدید می تواند باعث ترس شود. این کاملا منطقی است که وقتی در کناره قلمرو شناخته شده ایستاده اید و باید به جهش جلو بروید ، ترسید. آیا من / ما با خیال راحت زمین می شویم و قادر به راهپیمایی خواهیم بود؟ یا آیا با خنده خوانندگان انتقادی که در گوش من شنیده می شود ، دچار افتادگی و لگد می شویم؟
بنابراین ، بله ، هر لحظه از شک و اضطراب وجود داشته است. و من مطمئن هستم که آنها حتی برای مدتی ادامه خواهند یافت ، حتی پس از انتشار کتاب.
اما لحظات هیجان نیز وجود دارد - من راهی پیدا کردم تا این ایده های متفاوت را با هم جمع کنم! من این نکته را خیلی مرتب بیان کردم! بله فصل ، من لیس کردم ، مال من است.
و لحظه های لذت - بله! من ندیده ام کسی این را فقط از این طریق بگوید. هه ، من فقط با چند جمله خوب اشاره شده به یک سیاست مضر دولت پرداختم!
در حال حاضر من در نقطه بی حوصلگی شدید هستم. من خیلی خیلی تجدید نظر کردم چیزهای دیگری هم دارم که می خواهم روی آن بنویسم و بنویسم. من با آخرین فصل اکنون به پایان رسیده ام و هیچ کار تخیلی یا خلاق دیگری برای انجام وجود ندارد. این تنها وقت گیر برای بررسی منابع و سازگاری در نامگذاری ، جستجوی کلمات ، تکرار کلمات و کلمات کد است ، اطمینان حاصل کنید که همه چهره ها در قسمت جلویی ذکر شده اند ، یک واژه نامه را گردآوری می کنند ... ادامه می دهد.
در اعماق غار تجدید نظر گیر کرده و به دنبال آنچه می تواند باشد باشد. بنابراین این دقیقاً مانند آخرین مراحل پایان نامه است - بله؟
من می دانم که هنوز یکی از این موارد خوانده شده است. من به راحتی نمی توانم همه چیز را در یک پرونده فشرده و ارسال نامه فشار دهم. الان نه. بنابراین زمان دندان رنده شده است. زمان احضار قدرت و قدرت روزمره است. من در کامپیوترم نشسته ام. کار دارم. فقط باید ادامه پیدا کنم و این کار را انجام دهم.
بنابراین بله ، من وقتی می خواهم تصحیح کنم ، می نویسم یک پست وبلاگ. من وقتی می خواهم تصحیح کنم ، ایمیل خود را بررسی می کنم. وقتی توی استیضاح هستم توییتر هستم. و من بعضی اوقات به فکر نوشتن مقاله بعدی هستم و بسیار ناامید می شوم و نمی توانم به آن دست یابم.
اما مهلت آخر ماه وجود دارد و من قصد دارم آن را تهیه کنم.
به عنوان شما ، نویسنده پایان نامه. همانطور که خواهی کرد